جدول جو
جدول جو

معنی خیره کش - جستجوی لغت در جدول جو

خیره کش
ویژگی کسی که بیهوده و بی سبب مردم را می کشد، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه برای مثال جهان سوز و بی رحمت و خیره کش / ز تلخیش روی جهانی ترش (سعدی۱ - ۵۶)
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
فرهنگ فارسی عمید
خیره کش
(خُ)
بی باک. ظالم. آنکه بدون جهه و سبب و تقریب و بابیرحمی مردم کشد. ضعیف کش. بی نواکش. آزارکننده مردم. (از ناظم الاطباء) :
خیره کشا بدمنشا ظالما
این همه نیکان مکش و بد مکن.
خاقانی.
این خیره کشی ست مارسیرت
و آن زیربری است موش دندان.
خاقانی.
من از این خیره کش فراق هنوز
دیت وصل نستدم دریاب.
خاقانی.
گفت فلان پیر ترا درنهفت
خیره کش و ظالم و خونریز گفت.
نظامی.
جهانسوز و بیرحمت و خیره کش
ز تلخیش روی جهانی ترش.
سعدی.
گهش جنگ با عالم خیره کش
گه از بخت شوریده رویش ترش.
سعدی.
بوالعجب بود که نفسی بمرادی برسید
فلک خیره کش از جور مگر بازآمد.
سعدی.
چشمش بتیغ غمزۀ خونخوار خیره کش
شهری گرفت قوت بیمار بنگرید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
خیره کش
آنکه بی سبب مردم را کشد، ظالم، بی باک بی پروا، سرکش عاصی، معشوق
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
فرهنگ لغت هوشیار
خیره کش
((~. کُ))
ظالم، بی رحم
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
فرهنگ فارسی معین
خیره کش
بی باک، ستمگر، ظالم، خونریز، خون آشام، سفاک، خونخوار، ضعیف کش
متضاد: ضعیف نواز، جهان سوز، بی باک، بی پروا، سرکش، عاصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیره سر
تصویر خیره سر
خودسر، لج باز و گستاخ، برای مثال زود باشد که خیره سر بینی / به دو پای اوفتاده اندر بند (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه ور، پرکین، کینه خوٰاه، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره رو
تصویر خیره رو
بی شرم، بی حیا، بی آزرم، پررو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
جای پهن و هموار در دامنۀ کوه مثلاً سینه کش کوه
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
کسی که در گرمابه بدن مردم را کیسه می کشد، دلاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
کسی که شیره می کشد، آنکه شیرۀ تریاک دود می کند
فرهنگ فارسی عمید
هر داروی سمّی به شکل گرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفت های گیاهی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ کَ دَ)
از روی ظلم و بیرحمی کشتن، کشتنی که از نهایت ایذاء حاصل آید. کشتنی که با نهایت آزار مقتول بعمل آید، کشتن ضعیف. کشتن بی نوا
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ هَُ)
خرفت. کودن:
ترا راهزن خواند و مارکش
مرا دیو مردم خورخیره هش.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
تریاکی. که شیرۀ تریاک کشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه عصارۀ میوه را استخراج کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیره و شیره ای شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کُ)
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی:
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما.
خاقانی.
از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی
زمانه از همه خونریزها پشیمان است.
خاقانی.
عشق خود بی خشم در وقت خوشی
خوی دارد دمبدم خیره کشی.
مولوی.
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار او جورکشی خوی من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
نام موضعی است از انازنکوه متعلق بهزار جریب. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(خُ کُ)
لقبی است ماهوی سوری کشندۀ یزدگرد سوم پادشاه ساسانی را
لغت نامه دهخدا
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
کین کش: بنزد بزرگان سالار فش دلیران اسپ افکن و کینه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کشی
تصویر شیره کشی
استخراج عصاره میوه ها، دود کردن شیره تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
آنکه در حمام بدن کسان را کیسه مالد تا چرک بیرون آید، دلاک
فرهنگ لغت هوشیار
حامل گیوه، شخصی که چون کفشها را از پا در آورند باو سپارند (مخصوصا در بقعه ها و مزارات) : تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش از روی این و آن بملامت خجل شوم. (شفایی آنند. لغ)، کسی که بر زیره چرمی یالته یی گیوه رویه بافته از ریسمان پنبه یی کشد و آنرا بصورت پا افزار درآورد گیوه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
یا سینه کش آفتاب. رو به آفتاب در معرض آفتاب. یا سینه کش کوه. شیب تند و تیز کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره دل
تصویر خیره دل
متحیر، حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره گر
تصویر خیره گر
متحیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریطه کش
تصویر خریطه کش
توبره کش، آنکه در کیسه وسایل کار حمل میکند
فرهنگ لغت هوشیار
مایکش آلت و ابزاری که برای کشتن حشرات مانند پشه مگس ساس و غیره بکار برند، داروی سمی که برای کشتن حشرات استعمال شود از قبیل امشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
آن که عصاره میوه ها را استخراج کند، کسی که شیره تریاک را دود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کشی
تصویر خیره کشی
بیگانه کشی، ضعیف کشی، بی دلیل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره سر
تصویر خیره سر
لجباز، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
((~. کُ))
هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
((~. کِ))
جای هموار و معمولاً شیب دار
سینه کش آفتاب: رو به آفتاب، در معرض آفتاب
سینه کش کوه: شیب تند و تیز کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
((~. کِ))
کارگری که در حمام های همگانی تن مشتریان را شستشو می دهند
فرهنگ فارسی معین
وقیح، پر رو
فرهنگ گویش مازندرانی
طراح مرزبندی در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی